نویسنده: علی غفوری




 

جنگ عراق و امریکا

حوادث پس از 11 سپتامبر 2001 آمریکا را بر آن داشت تا از «فرصت‌ها» نهایت استفاده را کرده و بالعکس «تهدیدهای احتمالی آینده» را از هم اکنون خنثی کند. از جمله این تهدیدهای احتمالی خطر قدرت گرفتن دولت‌های قدرتمند مخالف آمریکا در خاورمیانه بوده و هست. آن چه که آمریکا را می‌تواند به سادگی از پا بیندازد مسئله انرژی‌ست. نیاز این کشور در سال 2004 روزانه 20 میلیون بشکه نفت بوده است که دو سوم این رقم از خارج تأمین می‌شود و 70 درصد این ماده پرارزش متعلق به خاورمیانه بوده و تنها 7 کشور عربستان، ایران، عراق، کویت، امارات متحده، قطر و بحرین از نیمه قرن بیست و یکم به بعد نفت دارند. به همین جهت اگر این گلوگاه استراتژیک در «این سال‌های خلأ قدرت» به دست آمریکا بیفتد خیال آمریکا برای کل قرن بیستم و یکم راحت است و بالعکس می‌تواند رقبای احتمالی خود نظیر اروپای غربی و چین را از این ناحیه تحت فشار بگذارد.

بهانه سلاح‌های کشتار جمعی

آمریکا از اواخر دهه 90 به بهانه‌ی وجود سلاح‌های کشتار جمعی صدام حسین را شروع به تهدید کرد و این تهدید در زمستان 1381 (ژانویه 2003) به اوج خود رسید. و در اسفند 1381 (مارس 2003) به اوج خود رسید در این زمان آمریکا با 250 هزار سرباز، 1000 تانک و حدود 900 هواپیما آماده هجوم به عراق بود. این در حالی بود که نیروهای عراقی در این زمان کم‌تر از 350 هزار سرباز، 300 هواپیما، 1000 دستگاه توپ و 2500 دستگاه تانک تخمین زده می‌شدند که به دلیل گرفتاری اقتصادی عراق، ناشی از 12 سال تحریم اصلاً اوضاع مناسبی نداشتند. آمریکا تنها بر روی 6 لشکر گارد ریاست که در اطراف بغداد بودند حساب باز می‌کرد.

آغاز حمله

29 اسفند 1381 (20 مارس 2003) آمریکا حمله را با بمباران سنگین بغداد برای کشتن مقامات مهم نظامی و امنیتی عراق آغاز کرد. بمب‌های ده تُنی و موشک‌های کروز در مقیاس گسترده علیه بغداد به کار گرفته شد و هم‌زمان نوزده شهر دیگر عراق زیر آتش هوایی و دریایی قرار گرفت.
بمب‌افکن‌های نامرئی بی-یک و اف- 117 مراکز اصلی عراق را پیاپی مورد حمله قرار دادند و نیروهای انگلیسی به فاو و نیروهای آمریکایی به ام القصر در جنوب عراق حمله کردند اما علی‌رغم آن که از نظر آن‌ها عملیات ساده فرض شد تیراندازان عراقی به خوبی از پسِ مهاجمان برآمدند.
با سقوط یک هواپیماهای آمریکایی در اول فروردین و سقوط یک هلی‌کوپتر با 16 سرنشین آمریکایی‌ها اولین تلفات را تحمل کردند اما 4 لشکر آمریکایی به سرعت از بیابان‌های جنوب عراق گذشته و به جنوب ناصریه شهر استراتژیک مجاور رود فرات رسیدند. از طرف دیگر بصره نیز علی‌رغم بمباران مداوم توسط بمب‌افکن‌های استراتژیک بی- 52 و ده‌ها هواپیمای انگلیسی تسلیم شد و لشکرهای انگلیسی ناگزیر شهر را محاصره کردند. تا این زمان 2 هزار سورتی پرواز و 1000 موشک کروز علیه عراقی‌ها به کار گرفته شده بود.
در جنوب ناصریه و بصره آمریکا و انگلیس برای اولین بار با دفاع سنگین عراقی‌ها به ویژه لشکر 51 عراق مواجه شدند این در حالی بود که نبرد در 150 کیلومتری عمق خاک عراق صورت می‌گرفت.
روز چهارم نبرد پس از آن که مجدداً تک تیراندازان عراقی چند سرباز متفقین را از پای درآوردند و در جنوب ناصریه حملات متعدد آمریکا بی‌فایده نشان داد، ژنرال ریچارد مایرز رئیس ستاد مشترک آمریکا و طراح اصلی حمله اذعان کرد که دفاع عراق محکم‌تر از پیش‌بینی‌های اولیه بوده و بنابراین جنگ، ساده نخواهد بود. آمریکایی‌ها دریافتند که استراتژی عراق در این جنگ دفاع در شهرها و حومه آن‌هاست و هرازگاهی نیز لازم است که یک پاتک نیز علیه مهاجمان به اجرا درآید.
نبردهای سنگین در روز پنجم در جنوب ناصریه آمریکا را وادار کرد تا به شکلی گسترده از هلی‌کوپترهای آپاچی و بمب‌افکن‌های آی- 10 استفاده کند.
ژنرال تامی فرانکس، فرمانده کل نیروهای ائتلاف، در این روز همچنین با درخواست متعدد واحدهای آفندی خود مبنی بر نیاز به پشتیبانی هوایی مواجه شد. ناموفق بودن حمله به ناصریه در روز ششم نبرد در کنار سقوط دست کم 10 هواپیما و هلی‌کوپتر آمریکایی و انگلیسی ناگهانی موجی از مخالفت را علیه آمریکا در داخل این کشور و جهان علیه واشنگتن ایجاد کرد.
به ویژه نمایش 12 اسیر آمریکایی در کنار گزارش‌های منفی خبرنگاران، لندن و واشنگتن را در موقعیت دشواری قرار داد. (کشته‌های انگلیس نیز از 19 نفر فراتر رفت).
ضدحمله‌های سنگین عراق در کوت، ناصریه، سماوه و کربلا روحیه مبارزان آمریکایی را تضعیف کرد و آن‌ها را در موقعیت تدافعی قرار داد و رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا، به عنوان طرفدار آغاز سریع جنگ و مبدع اصطلاح استراتژی شوک و بهت علیه نیروهای عراقی با انبوه سؤالات خبرنگاران مواجه شد که چرا عراقی‌ها آن گونه که می‌گفتید دسته دسته تسلیم نمی‌شوند؟ چرا هیچ شهری را نگرفته‌ایم (حتا 2 شهرک بندری فاو و ام‌القصر نیز هنوز کاملاً فتح نشده بودند).

درخواست ارسال نیرو

آن‌گونه که ژنرال روسی اظهار می‌دارند حمله به عراق از ابتدا زود شروع شد و نیروهای آمریکایی بسیار کم‌‎تر از نیاز اصلی بودند بنابراین آن‌گونه که شنود دستگاه‌های اطلاعاتی روسیه گزارش می‌داد، تامی فرانکس از روز هفتم نبرد از فرماندهی ستاد مشترک (مایرز) خواست تا صدها هزار سرباز و تانک را از خاک، اروپا و ترکیه برای کمک به لشکرهای فعلی اعزام کند.
فرماندهی کل آمریکا اگرچه با این پیشنهاد موافقت کرد اما تحت فشار سیاستمداران واشنگتن مجبور شد راه دیگری را برای ادامه سریع جنگ بیابد.

حرکت به سمت بغداد

پس از آن که در روز نهم نبرد، عراق با ضد حمله‌ای همه جانبه 30 سرباز متفقین، 8 تانک، 20 نفربر و 2 هلی‌کوپتر آمریکایی را منهدم می‌کند و فرماندهان لشکرهای 82 و 101 هوابرد نیز اعلام می‌کنند تحت فشار عراقی‌ها قرار دادند فرماندهی آمریکا دست به یک ریسک بزرگ می‌زند.
آمریکا در این زمان 70 درصد خاک عراق را در اختیار داشت اما هنوز حتا یک شهر کوچک را نیز تصرف نکرده بود و خط دفاعی عراقی‌ها در طول رود فرات در مرکز و دجله در جنوب شکل گرفته بود. بنابراین باید آمریکایی‌ها با قبول ریسک از بین شهرها و مناطق فتح نشده می‌گذشتند و خطر در تله افتادن را می‌پذیرفتند. این تصمیم ضروری دانسته شد و قرار بر این شد تا واحدهای زبده‌ی تفنگداران دریایی در کنار بخشی از نیروهای برگزیده نیروی زمینی خود را به بغداد برسانند اما قبل از آن ضروری بود که دو اتفاق بیفتد: اول بمباران شدید 6 لشکر گارد ریاست جمهوری (بغداد، مدینه، حمورابی، النداء، عدنان و بخت‌النصر) و دوم خریدن سران مدافع بغداد چرا که واحدهای آمریکایی اصلاً قادر به یک جنگ شهری تمام عیار نبودند.

فتح بغداد

در حالی که در دو هفته اول جنگ، آمریکا و انگلیس به هیچ نتیجه با ارزشی در روی زمین دست نیافته بودند و تنها با برخورداری از پوشش قابل توجه هوایی و بمباران‌های گسترده شهرهای عراق و مردم بی‌دفاع را مورد حمله قرار دادند از روز چهاردهم (13 فروردین) شکل جنگ تغییر کرد.
ابتدا لشکر مدینه در جنوب غرب بغداد تحت فشار هلی‌کوپترهای آپاچی به شدت مورد حمله قرار گرفت و سپس لشکرهای دوم و سوم گارد (بغداد و النداء) در جنوب شرق بغداد (در محور کوت- بغداد) مورد حمله تفنگداران دریایی و نیروی زمینی آمریکا قرار گرفتند.
بمباران گسترده نیروی هوایی آمریکا 2 لشکر مذکور را عملاً از سر راه مهاجمان به بغداد برداشت.
در جنوب غرب بغداد نیز سپاه سوم پیاده آمریکا با دور زدن کربلا خود را به 10 کیلومتری فرودگاه بغداد رساند و در این زمان واحدهای زبده لشکر حمورابی را مقابل خود دید و برای اجتناب از قبول تلفات بلافاصله دستورات آتش پشتیبانی کرد.
پیشروی 140 کیلومتری سپاه سوم عملاً غرب بغداد را در دسترس آمریکایی‌ها قرار داد و صدام را کاملاً غافلگیر کرد اما آمریکایی‌ها هنوز جرأت حمله به بغداد را نداشتند در جنوب سربازان ناامید عراقی حملات متعدد انگلیسی‌ها را به بصره پاسخ می‌دادند و در سماوه و ناصریه ده‌ها هزار سرباز عراقی بدون برخورداری از پشتیبانی سلاح‌‎‌های سنگین و هواپیما نیروهای آمریکا را زمین‌گیر کردند و در محور نجف- کربلا آمریکا هنوز حتا موفق به استفاده از بحث شیعه و سنی برای ورود به شهرهای مقدس نشده بود اما به دلیل «کم‌کاری» و یا خیانت و یا شاید بمباران‌های دهشتناک هوایی لشکرهای گارد، بغداد را در آستانه‌ی سقوط قرار داده بودند.
حمله‌ی 4 آوریل 2003 (15 فروردین 1382) تیپ سوم از سپاه سوم آمریکا به فرودگاه بغداد همه را غافلگیر کرد اما خود آمریکایی‌ها بدون برخورد با مقاومت فرودگاه را ترک کردند. گویا باور نداشتند شهری که توسط 150 هزار داوطلب «هم‌خون» صدام مراقبت می‌شود به این سادگی اجازه نفوذ را به آن‌ها بدهد.
با رسیدن نیروهای هوابرد لشکر 101 آمریکا، اکنون قوای آمریکا به رقم قابل توجهی رسیده اما حمله‌ی نیروهای محلی (احتمالاً شبه نظامی) در ساعت 8 شب آمریکایی‌ها را از ادامه حمله بازداشت و آن‌ها منتظر رسیدن قوای کمکی و آتش هوایی شدند.
در 5 آوریل (16 فروردین) در حالی که اخبار ناامید کننده به ستاد ارتش آمریکا حاکی از مقاومت و ضدحمله‌های پیاپی عراقی‌ها در ناصریه بود، انتشار خبر رسیدن واحدهای تفنگداران آمریکایی به پل‌های جنوب شرق بغداد سبب شادی زایدالوصف پنتاگون و واشنگتن می‌شود. معنای این مسئله آن بود که لشکرهای النداء و بغداد از بین رفته‎‌اند و لشکر ششم گارد (لشکر عدنان) وقت نکرده که از شمال بغداد خود را به جنوب برساند.
از این زمان به بعد ضرب آهنگ سقوط بغداد شدت گرفت. لشکر پنجم گارد (بخت‌النصر) تازه از شمال غرب بغداد در حال حرکت به سمت سپاه سوم آمریکا بود حال آن که آن‌‎ها ظاهراً زمان را از دست داده بودند.
در 6 آوریل (17 فروردین) ساعت 10 صبح سه گردان نیروی گارد با کمک هزاران نیروی شبه نظامی طی شش ساعت نبرد خونین و پرتلفات نیروهای آمریکایی را حومه فرودگاه به عقب راندند.

اتفاق عجیب

در حالی که همه منتظر بودند تا مدافعان بغداد با پیگیری ضد حمله، 40 هزار نیروی آمریکایی را عقب براند ناگهان احساس شد که در بغداد مدافعی وجود ندارد. 7 آوریل روز مرگ مدافعان بود. رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا، با رفتن به مسکو از رئیس جمهور روسیه خواست (البته به صورت محرمانه) تا سفارت روسیه در بغداد را تخلیه کرده و دیگر هیچ کمکی اطلاعاتی به عراقی‌ها نکند. هم‌زمان (آن گونه که بعدها ریچارد مایرز نیز اعتراف کرد) 40 فرمانده ارشد مورد وثوق شخص صدام توسط سیا و پنتاگون تهدید و تطمیع شدند و مدافعان بغداد وادار شدند تا طی یک دستور نظامی اسلحه را زمین بگذارند.
این توافقات و خیانت‌ها در 8 آوریل منجر به بلادفاع گذاشته شدن بغداد، بصره و کربلا شد و پایتختی که گمان می‌رفت مدفن ده‌ها هزار سرباز مهاجم باشد عملاً بدون جنگ سقوط کرد.

نتیجه نبرد

جنگ عراق و آمریکا و یا جنگ دوم خلیج فارس را می‌توان جنگی بدون پیروزی نظامی برای آمریکا ولی دارای پیروزی سیاسی دانست. هنگامی که در 21 فروردین صدام حسین خانه به خانه به دنبال پناهگاه مطمئن می‌گشت بالاخره به سراغ یکی از همسرانش می‌رود و می‌گوید: به من خیانت کردند. بغداد نجنگیده تسلیم شد. می‌توان این نکته را دریافت که چرا بغداد نجنگید.
صدام ضربه را درست از جایی دریافت کرد که اصلاً انتظار نداشت. او در حالی که اصلاً بر روی سربازان معمولی خود نظیر مردان شجاع لشکر 51 و یا تک‌تیراندازان جدا افتاده مستقر در فاو وام‌القصر حساب باز نمی‌کرد، شاهد سه هفته دفاع مردانه آن‌ها بود اما بغداد را که به 6 لشکر گارد و 80 هزار مدافع تکریتی و فدایی خود سپرده بود سه روزه از دست داد.
شکی نبود که آمریکایی‌ها یاران صدام را خریده بودند و این دیکتاتور بدبخت را بی‌یاور و تنها رها کردند. اما رسانه‌های غرب متأسفانه مسئله را دگرگون جلوه داده و پیروزی آمریکا را به حساب قدرت رزمی این کشور گذاشتند حال آن که اگر فرماندهی نظامی آمریکا در جنگ 1991 قدرت خود را به نمایش گذاشت باید اذعان کرد که در این جنگ ضعف خود را به نمایش گذاشت. آن‌ها در سال 2003 با ارتش معادل 30 درصد ارتش سال 1991 طرف بودند که 12 سال تحریم آن را از کلیه تجهیزات پیشرفته نظیر هواپیمای جنگی و موشک‌های رهگیر محروم کرده بود.
آمریکا و انگلیس حتا از درهم کوبیدن این نیروی بی‌تحرک عاجز بودند و مجبور شدند در آخر با کمک تطمیع و تهدید فرماندهان آن را به زانو درآورند. اما اثر سیاسی این نبرد آغاز یک دوران جدید بود. جسارت آمریکا اکنون به درجه‌ای رسیده که بدون موافقت سازمان ملل متحد و کشورهایی نظیر روسیه، چین، آلمان، فرانسه، ایتالیا، هند و صدها کشور ریز و درشت دیگر و بی‌اعتنا به میلیون‌ها تظاهرکننده اتهامی را مطرح می‌کند و بدون آن که بتواند آن را ثابت کند پایتختی را در حساس‌ترین نقطه جهان مورد حمله قرار می‌دهد.
اگرچه این فتح به ظاهر آسان، پس از آوریل 2003 تازه مشکلات خود را نشان داد و اگر نیروهای ائتلاف برای تصرف عراق در وهله اول کم‌تر از 200 کشته دادند برای نگه‌داری آن تاکنون 2 هزار کشته متحمل شده‌اند. این فرض دور از ذهن نیست که بخش بزرگی از مهاجمان به نیروهای آمریکایی از بین سربازانی باشند که حسرت مبارزه با متجاوزان را با خود به همراه دارند.
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم